مشا

.: تفکر آن هنگام که می روم :.

مشا

.: تفکر آن هنگام که می روم :.

۳ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «شبکه مردمی کتاب» ثبت شده است

جوجه ها را چه کسی شمرد؟!

وحید نصیری کیا | دوشنبه, ۱۵ دی ۱۳۹۳، ۱۱:۰۱ ب.ظ | ۱ نظر

حرف هایی درباره یک کار نیمه تمام!
نمی دانم چرا(؟)، ولی تصور و احساس قبلی-و نه قلبی- من از وقتی رازدل راه افتاد، این بود که یک جمع خودمانی و یک جمعی که به جز رازدل یک علقه غیرمجازی هم دارد، پا گرفته است. یک جمعی که لااقل من با خیلی های دیگر این علقه غیرمجازی را ندارم! بگذریم، خواستم یک چیزی بگویم!

چیزی که مرا تکان داد، یا بهتر بگویم منفجر کرد که بیایم و چند خطی توضیحات ارائه کنم، کنایه و یا حرف حساب یک بنده خدایی بود که الان یادم نیست که بخواهم لینکش را اینجا بگذارم، که سراغی گرفته بود از قراری که گذاشتیم برای معرفی کتاب! و گویا ابتر ماند...

می خوام بگویم که آن «شبکه مردمی کتاب» طرحی است که بنده بسیار به آن می اندیشم تا بتوان راهش بیاندازم، و لحظات حساسی که هر آدمی بهترین فکرها را می کند-می فهمید که ... - به آن فکر می کنم! ایّ حال این که اگر اینجا رونقی ندارد و آن ماجرا پا نگرفت، یک دلیلش -در کنار بی وفایی دوستان- این است که کارهای دیگری در حوزه کتاب انجام دادیم-یا دادم!

غرض اینکه بیکار ننشسته بودیم!

- یک موسسه غیرعریض و غیرطویل راه انداختیم با هدف ترویج کتاب و توزیع کتاب
در همین راستا چند هزار کتاب وارد کردیم در آن سایت فخیمه و چند کتابی هم به دست خلق الله رساندیم

و البته چه مرارت ها که نکشیدیم

-و بازهم در همین راستا مطالبی نوشتیم در سایت فارس به عنوان پیشنهاد مطالعه آخر هفته که قابل پیگیری است
که تازه راه افتاده البته

-یک ترازوی نشر هم می نوشتیم برای سایت رجا که دوباره باید راهش بیاندازیم اگر ایده ای دارین بسم الله

-یک میز کتاب هم داریم در حوزه مشکات که جریان آن هم مفصل است

-و مهم تر از اینها بسی کتاب خواندیم که مجالش نرسیده تا درباره آن ها حرفی بزنیم!

و مخلص کلام اینکه

هر ایده ای در هر زمینه که موضوعش ربطی به کتاب پیدا کند به ما برسانید! ما استاد گند زدن به ایده های شما هستیم-من باب مزاح فرمودیم!

و ختم ماجرا اینکه به زودی طرح «شبکه مردمی کتاب» اجرایی و رونمایی رسانه ای خواهد شد! به راه انداختنش و پروردانش به ما کمک کنید!

بسم الله

حالا جوجه های چه کسی بیشتر است؟!

  • وحید نصیری کیا

تشکر می کنم!

وحید نصیری کیا | سه شنبه, ۲ ارديبهشت ۱۳۹۳، ۰۱:۳۶ ب.ظ | ۲ نظر

درباره شبکه مردمی کتاب چند وقت پیش نوشتم! گرچه به نظرم زود بود ولی همراهی چند نفر از دوستان شگفت زده ام کرد!
قبل از آنکه یادداشتی تفصیلی تر بنویسم و پیشنهاداتم درباره این شبکه را بنویسم
فعلا از دوستانم:
آقای صاد که گفته درباره کتاب قبلا هم نوشته و می نویسد و دوستانی هم دعوت کرده است!
آقای مهدی الف که سابقه خوبی دارند و خیلی خوشحال می شیم با هم کار کنیم
آقای پرهنگ
دوست عزیز آقای راغب که متاسفانه از نزدیک نمی شناسمشان!
تشکر می کنم و بازهم نظرم این است که تلاش کنیم تا تعداد بیشتری را وارد این حلقه کنیم! درست است که کتاب خوان ها کم هستند ولی خیلی از کتاب خوان ها دست به قلم هستند ولی از کتاب هایی که می خوانند کمتر می نویسند به نظرم باید این را بصورت یک دغدغه و یک کار خوب فراگیر کنیم. این هم خودش نوعی امر به معروف است نیست؟ همه چیز که حجاب نیست! این هم هست.

از رفقا اگر کسی از قلم افتاده بگه اضافه کنیم! فعلا که گویا 5 نفریم!

  • وحید نصیری کیا

هری پاتر ایرانی

وحید نصیری کیا | پنجشنبه, ۲۸ فروردين ۱۳۹۳، ۰۹:۳۸ ق.ظ | ۱ نظر

میرانا و هفت جن بدبخت-هری پاتر ایرانیکتاب خواری2-معرفی کتاب «میرانا و هفت جن بدبخت» نوشته امیدکوره چی
*وحید نصیری کیا

اشاره: این معرفی کتاب در اینجا و اینجا کار منتشر شده، قبل از اینجا.
«استاد بادی به غبغب انداخت و گفت: همه تمرکز کنین! می‏خوایم وصل بشیم! همه خودشونو بِدن به من! خودشونو بِدن به من!
ناگهان جمعیت نشسته روی صندلی ها از جا بلند شدند و دست‏ های هم را گرفتند، چشم‏ ها یشان را بستند و صدا توی سینه‏ ها خفه شد، استاد سفیدپوش دست‏ هایش را برد بالا و گفت: ما را فراگیر ای خالق جهان! ما را فراگیر!
هنوز جمله استاد تمام نشده بود که چند توله جن بدبخت که هنوز بالغ نشده بودند از دیوارهای اتاق بیرون آمدند و پریدند وسط جمعیت، قیافه توله جن‏ ها قبل از بلوغ بدجوری حال به هم‏ زن است…»

فکر نکنید می‏ خواهم یک کتاب زرد معرفی کنم. چند خط بالا از کتاب «میرانا و هفت جن بدبخت» نوشته امید کوره چی است که به تازگی وارد بازار کتاب شده است. «میرانا» داستان کسی است که در جست‏وجوی کسب قدرت از راه‏های ماورایی است، او پس از مدت‏ها کوشش به بهانه دست یافتن به راز ساختن «زجاج» به شاگردی درویشی می رود که می خواهد با متحد کردن ۷ طایفه جنیان و تسخیر آنها انسان‏ها را نابود کند. پس از مدتی درویش بر خلاف همیشه به شاگردش دستور می‏دهد تا زنی را برای او به خانقاه بیاورد و برای این کار هم از هیچ جنی کمک نگیرد و این آغاز ماجراست.

  • وحید نصیری کیا