مشا

.: تفکر آن هنگام که می روم :.

مشا

.: تفکر آن هنگام که می روم :.

۳ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «مدرسه صدر» ثبت شده است

امتحانیه

وحید نصیری کیا | دوشنبه, ۲۶ خرداد ۱۳۹۳، ۰۱:۴۸ ق.ظ | ۱ نظر

امتحانات چند نوعند، شما کدامیک را می پسندید؟
الف. نخونده باشی هم می تونی بنویسی
ب. خونده باشی می تونی  بنویسی
ج.خونده باشی هم نمی تونی بنویسی

* در آستانه دهه سوم زندگانی هم «مدرسه» می رویم، هم امتحان می دهیم، امتحان می دیما!!

  • وحید نصیری کیا

امسال، سال خوبی است؟

وحید نصیری کیا | دوشنبه, ۱۸ فروردين ۱۳۹۳، ۰۹:۱۸ ب.ظ | ۲ نظر

نمی دانم چرا احساس عجیبی دارم که قرار است امسال کارهای خوب و بزرگی کنم، البته بزرگ که می گویم منظورم خیلی بزرگ نیست!چند قلمش که که گفتنی است مثلاً:
1. مطالعه صد کتاب، نوشتن معرفی و نقد درباره آنها
2. نوشتن 50 یادداشت درباره کتاب و کتابخوانی
3. راه انداختن درست و درمان سایت کتاب مان
4. نوشتن 4 کتاب کوچک حداقل

در زمینه درسی:
5.مطالعه جدی تر دروس
6. نوشتن دو مقاله برای جشنواره علامه حلی

و بعد هم کمی وبلاگ نویسی جدی تر و البته مداوم تر.
هفتم کمی حفظ کردن قرآن و تلاش برای عبادتی بیشتر با توکل بر خدا.

و چند کار خانوادگی که چندان گفتنی نیست البته.
من الله توفیق.

این ها را می نویسم که اگر سال بعد را دیدم اینها را بخوانم که شاید افسوس بخورم و شاید هم نه!

  • وحید نصیری کیا

اثاث کشان یا همان ...

وحید نصیری کیا | چهارشنبه, ۲ بهمن ۱۳۹۲، ۱۱:۵۰ ب.ظ | ۲ نظر

اثاث کشی- پاره اول
بداهه ها

داریم-یا دارند- اثاث کشی می کنیم!
نه از خانه خودمان...از حوزه خودمان...به ناکجاآبادی که شاید آباد شود.

برای دومین بار در پنجمین سال طلبگی! شاید اگر این ها هم نبود کمی تکراری می شد این ماجرا! شاید تکرارش دیگر سخت می شد اصلاً!
فرصتی است برای خیلی چیزها...وسایل زیادی و بی مصرف را که اثاث کشی حجره به حجره در این سه سال هم نتوانسته آنها را دور بیاندازد، دور ریخته می شوند. نگاهی می اندازی به سررسیدهای خاک گرفته سال های نزدیک که خاطراتش دورند.
ای کاش می شد چند وقت یکبار این بدن و قالب روح را عوض کرد تا کثافات و اضافاتش هم بماند و ته نشین شود و شاید هم دور ریخته شود.

حوزه اول یک ساختمان استیجاری بود. یک طبقه از یک مدرسه، که هر طبقه اش برای یک مجموعه بود. یک مدرسه ابتدایی، یک مدرسه راهنمایی، یک مدرسه فنی حرفه ای و یک حوزه علمیه که داد و بی داد فوتبال دستی بازی کردن طلبه هایش گوش بقیه را کر کرده بود. ولی وقتی آمدیم به این صدر فتح کردنی خیلی چیزها را جا گذاشتیم و آمدیم و انگار خیلی چیزها از ما کنده شد و ماند در همان تاریخ سال اول طلبگی ما. سال اولی های مشکات! دوره یکی های معظم! ما، مایی که فکر می کردیم خیلی مهم شده ایم. شاید هم شده ایم قسمتی از تاریخ، و پیوسته ایم به آن.

بیشترش را بعدتر خواهم نوشت.

  • وحید نصیری کیا